خلاصه داستان قسمت اول تا آخر سریال ترکی سیب ممنوعه + جزئیات همه قسمت ها

خلاصه داستان قسمت اول تا آخر سریال ترکی سیب ممنوعه به همراه جزئیات سریال yasak elma همچنین ماجرای تمام قسمت های سریال سیب ممنوعه . سریال ترکی سیب ممنوعه مجموعهای عاشقانه – درام است که نمایش بی نظیری از تمایلات، احساسات و دروغها را دارد. این درام عاشقانه برخلاف سایر سریالهای معروف ترکیهای سعی دارد روابط میان افرادی را نشان دهند که از طبقههای مختلف جامعه هستند.
سریال سیب ممنوعه یکی از طولانی ترین سریال های درام ترکی است. داستان ساده اما پر کشش این سریال باعث شده تا مخاطبان زیادی ماجراهای هر قسمت از آن را دنبال کنند. این سریال به چند زبان در چندین کشور ترجمه و دوبله شده است.
مخاطبان ایرانی نیز به شدت از «سیب ممنوعه» استقبال کرده و طرفدار آن هستند. ما در این مطلب شمای کلی از سریال، داستان و بازیگران آن به همراه داستان چند قسمت اخیر را در اختیار دوستداران آن قرار می دهیم.

معرفی بازیگران و نقش ها
تالات بولوت | Talat Bulut | در نقش | Halit Argun |
شیوال سام | Sevval Sam | در نقش | Ender Argun |
ادا اجه | Eda Ece | در نقش | Yildiz Yilmaz |
شافاک پکدیریم | Safak Pekdemir | در نقش | Zehra Argun |
باریش آیتاچ | Baris Aytac | در نقش | Caner Çelebi |
ایلبر اویگار | Ilber Uygar Kaboglu | در نقش | Erim Argun |
مهمت پاموکچو | Mehmet Pamukcu | در نقش | Sitki |
سرکان روتکای | Serkan Rutkay Ayiköz | در نقش | Emir |
ویلدان وطنسور | Vildan Vatansever | ||
آیشگول چینار | Aysegül Çinar | در نقش | Lila Argun |
سودا ارگینچی | Sevda Erginci | در نقش | Zeynep Yilmaz |
اونور تونا | Onur Tuna | در نقش | Alihan Tasdemir |
نیاگون تورکسور | Nilgün Türksever | در نقش | Zerrin Tasdemir |
احمت کایاکسن | Ahmet Kayakesen | در نقش | Hakan |
باریش کیلیچ | Baris Kilic | در نقش | Kaya Ekinci |
قسمت اول تا آخر سریال ترکی سیب ممنوعه
«سیب ممنوعه» یا yasak elma محصول سال ۲۰۱۸ کشور ترکیه است و زندگی دو خواهر به نام های زینب و ییلدیز را به تصویر می کشد. زینب و ییلدیز ییلماز دو خواهر هستند که علاقه بسیاری به هم دارند اما رویا و آرزوهای آن در زندگی با هم خیلی متفاوت است. زینپ یک دختر زیبارو است که به شدت پایبند به ارزشهای اخلاقی است که در یک شرکت به عنوان دستیار مدیر مشغول به کار است.
ییلدیز در رویاهایش آرزوی دارد زندگی متمولی داشته باشد. با هدف نزدیک شدن به افراد ثروتمند او به عنوان گارسون در یک رستوران معروف کار میکند.. او با یک مرد ثروتمند وارد یک رابطه شده است و هدفش این است که با آن مرد ازدواج کند تا از این زندگی و درآمد کم نجات پیدا کند. با این همه در نهایت متوجه میشود که دوست پسر او تمایلی برای ازدواج با او ندارد.
ییلدیز وقتی با یک شاهزاده به نام ایندر آرگون از طبقه بالای جامعه آشنا میشود از او یک پیشنهاد کاری دریافت میکند و زندگی او به طور کلی دستخوش تغییر میشود. ایندر تصمیم میگیرد برای خلاص شدن از دست شوهرش، هالیت آرگون از ییلدیز بهره ببرد و به همین خاطر یک پیشنهاد وسوسه انگیز به او میدهد که قطعا این پیشنهاد مسیر زندگی او را تغییر خواهد داد. ایندر آرگون به معنای واقعی کلمه یک سوسیالیست است و یک نمونه شفاف از زن در جامعه است. ایندر یک زن زیباروی میان سال است که با یک تاجر قابل احترام به نام هالیت ازدواج کرده است. ایندر زن سوم هالیت است و یک خانه لاکچری بزرگ به همراه پسرش و دو دختر خواندهاش زندگی میکند. ایندر و هالیت جلوی مردم وانمود می کنند که زوج خوشبخت و خوشحالی هستند. اما واقعیت این نیست و آنها همدیگر را دوست ندارند. وقتی با هم تنها هستند به هم احترام نمی گذارند و دائما بحث و جدا میکنند.
ایندر میخواهد بدون آنکه موقعیت مالی و اجتماعی خود را در جامعه از دست بدهد از همسرش هالیت جدا شود. او میداند که همسرش خیلی زیرک و با برنامه است. هالیت پیش از ایندر دو بار ازدواج کرده بود و بی آنکه به دو همسر اولش نفقه یا مهریهای بدهد آنها را طلاق داده بود. ایندر نمیخواهد به سرنوشت آن دو نفر دچار شود به همین دلیل یک نقش میکشد و ییلدیز را استخدام میکند.

طبق نقشه ایندر، ییلدیز به عنوان هالیت در کنار او در شرکت مشغول به کار میشود. او تمام تلاش خود را میکند تا هالیت را ترغیب کند و با او وارد یک رابطه عاطفی شود. ییلدیز در مقابل یک مردم هوس باز؛ متاهل و تاجری میلیاردر به موفقیت رسیده است. او با باردار شدن از آن مرد، و با انرژی و سخت کوشی و تلاش خودش توانسته به آن نوع زندگیای که همیشه رویایش را داشته برسد. او در حد اعتیاد، پول و قدرت را مورد پرستش قرار میدهد. همچنین ایندر همسرش را به خاطر خیانتی که کرده مورد سرزنش قرار میدهد و در دادگاه تقاضای مهریهای سنگین میدهد.
درمقابل باید گفت هالیت یکی از ثروتمندترین مردان ترکیه است. او یک تاجر سخت کوش، خوب و قابل و احترام است. تنها مشکل او این است که در مقابل زنها سست میشود. او عمیقا به سمت خانمهای زیبا و جوان تمایل نشان میدهد. او عادت دارد همیشه یک زن زیبارو و آراسته را کنار خود ببیند. وی عهد بسته است که هیچ پولی به زنانی که با او ازدواج کرده اند نمی دهد و حتی در گاوصندوق خود از جواهرات محافظت می کند. او نمیتواند بدون وجود علاقه زنها در زندگیاش به حیات خود ادامه بدهد، او همیشه دلش میخواهد مورد توجه و علاقه خانمها قرار بگیرد.
درحالیکه که تمام این اتفاقات در زندگی ییلماز در حال وقوع است، شرکتی که زینپ در آن مشغول به کار است توسط علیهان تاسمدیر خریداری شده است و آنها با هم همکار میشوند. علیهان یک تاجر کاملا زبر و زرنگ، جدی، پولدار و متکبر است. در روزهای اول زینپ و علیهان همانند سگ و گربه دائما با یکدیگر جنگ و نزاع داشتند. علیهان نوع رفتار زینپ را دوست دارد و به او احساس علاقه پیدا میکند. همان گونه که انتظار میرود تضاد میان علیهان و زینپ باعث ایجاد یک تعامل عاشقانه میان آن دو میشود. نکتهای که زینپ از آن بی اطلاع است این است که علیهان شریک تجاری هالیت آرگون و برادر همسر دوم او است. بنابراین تصمیم ییلدیز نه تنها روی زندگی خودش بلکه روی زندگی خواهرش زینپ هم تاثیر خواهد گذاشت….
زمان پخش سریال سیب ممنوعه
سریال ترکی سیب ممنوعه که سال ۲۰۱۸ در دو فصل ۴۷ قسمتی از شبکه فاکس ترکیه پخش شد و از ششم مهرماه از شبکه های فارسی زبان پخش شد. این سریال پر طرفدار هر شب ساعت ۲۳:۰۰ پخش و تکرارهای این سریال ساعت های ۱۹:۰۰، ۱۵:۰۰ و ۱۱:۰۰ است. «سیب ممنوعه» مجموعهای عاشقانه – درام است که نمایش بی نظیری از تمایلات، احساسات و دروغها را دارد.

قسمت آخر سریال سیب ممنوعه
در قسمت آخر سریال سیب ممنوعه ایندر با نقشه هایش کاری می کند که ییلدیز را زنی خائن جلوه دهد و اورا از چشم هالیت بیندازد و در این قضیه هم موفق می شود. هالیت تمام حساب های ییلدیز را مسدود می کند اجازه ورود او به منزل را نمی دهد و ییلدیز نیز که از ماجرا با خبر می شود مجبور می شود به خانه یکی از دوستان سابقش برود.
ایندر خوشحال از همه جا این خبر را به برادرش می دهد و بهانه دیدن پسرش به خانه هالیت می رود اما او اینبار با زنی دیگر روبرو می شود و او کسی نیست جز خواهر شریک هالیت به نام شاهیکا.
شاهیکا نیز نقشه های فروانی برای بدست آوردن ثروت هالیت دارد و با عشوه های خود جای خود را در قلب هالیت باز می کند. شاهیکا و ایندر کاملا با نیش و کنایه در مهمانی با هم صحبت می کنند. اینبار هالیت باز هم عاشق شده و جز شاهیکا کسی را نمی بیند.
ایندر در پی برکنار کردن شاهیکا بر می آید و در گذشته او کنکاش می کند. و می فهمد شاهیکا قاتل همسرش بوده و می خواهد از سلاح برای هالیت استفاده کند. اما خواهر همسر شاهیکا نیز همان روز سکته می کند و می میرد و نو باز هم نقشه های اندر نقش بر آب می شود.
هالیت با وجود اینکه متوجه می شود ییلدیز بی گناه بوده اما دیگر حاضر به زندگی با او نیست و طلاق نامه از سوی وکیلش آماده می شود و از هم جدا می شوند. اما این همه ماجرا نیست چرا که هالیت به بیچارگی و فقر دچار می شود اما ییلدیز به قدرت می رسد و…

برای مطالعه داستان کامل تمام قسمت های سریال ترکی سیب ممنوعه به صورت مجزا در هر قسمت به لینک زیر مراجعه کنید:
⇐ سریال ترکی سیب ممنوعه
.
داستان قسمت ۱۹۳ سریال سیب ممنوعه
داستان قسمت ۱۹۲ سریال سیب ممنوعه
داستان قسمت ۱۹۱ سریال سیب ممنوعه
داستان قسمت ۱۹۰ سریال سیب ممنوعه
داستان قسمت ۱۸۹ سریال سیب ممنوعه
داستان قسمت ۱۸۸ سریال سیب ممنوعه
داستان قسمت ۱۸۷ سریال سیب ممنوعه
داستان قسمت ۱۸۶ سریال سیب ممنوعه
داستان قسمت ۱۸۵ سریال سیب ممنوعه
داستان قسمت ۱۸۴ سریال سیب ممنوعه
داستان قسمت ۱۸۳ سریال سیب ممنوعه
داستان قسمت ۱۸۲ سریال سیب ممنوعه
داستان قسمت ۱۸۱ سریال سیب ممنوعه
داستان قسمت ۱۸۰ سریال سیب ممنوعه
داستان قسمت ۱۷۹ سریال سیب ممنوعه
داستان قسمت ۱۷۸ سریال سیب ممنوعه

داستان قسمت ۱۷۷ سریال سیب ممنوعه
داستان قسمت ۱۷۶ سریال سیب ممنوعه
داستان قسمت ۱۷۵ سریال سیب ممنوعه
داستان قسمت ۱۷۴ سریال سیب ممنوعه
داستان قسمت ۱۷۳ سریال سیب ممنوعه
داستان قسمت ۱۷۲ سریال سیب ممنوعه
داستان قسمت ۱۷۱ سریال ترکی سیب ممنوعه
داستان قسمت ۱۷۰ سریال ترکی سیب ممنوعه
داستان قسمت ۱۶۹ سریال ترکی سیب ممنوعه
داستان قسمت ۱۶۸ سریال ترکی سیب ممنوعه
داستان قسمت ۱۶۷ سریال ترکی سیب ممنوعه
داستان قسمت ۱۶۶ سریال ترکی سیب ممنوعه
داستان قسمت ۱۶۵ سریال ترکی سیب ممنوعه
داستان قسمت ۱۶۴ سریال ترکی سیب ممنوعه
داستان قسمت ۱۶۳ سریال ترکی سیب ممنوعه
داستان قسمت ۱۶۲ سریال ترکی سیب ممنوعه
داستان قسمت ۱۶۱ سریال ترکی سیب ممنوعه
داستان قسمت ۱۶۰ سریال ترکی سیب ممنوعه
داستان قسمت ۱۵۹ سریال ترکی سیب ممنوعه
داستان قسمت ۱۵۸ سریال ترکی سیب ممنوعه

داستان قسمت ۱۵۷ سریال ترکی سیب ممنوعه
داستان قسمت ۱۵۶ سریال ترکی سیب ممنوعه
داستان قسمت ۱۵۵ سریال ترکی سیب ممنوعه
داستان قسمت ۱۵۴ سریال ترکی سیب ممنوعه
داستان قسمت ۱۵۳ سریال ترکی سیب ممنوعه
داستان قسمت ۱۵۲ سریال ترکی سیب ممنوعه
داستان قسمت ۱۵۱ سریال ترکی سیب ممنوعه
داستان قسمت ۱۵۰ سریال ترکی سیب ممنوعه
داستان قسمت ۱۴۹ سریال ترکی سیب ممنوعه
داستان قسمت ۱۴۸ سریال ترکی سیب ممنوعه
در خانه ییلدیز به اتاق اریم رفته و سعی دارد او را متقاعد کند که با او دشمنی ندارد و به او نیز ثابت شده است که مقصر قتل مادرش نبوده است. ییلدیز از حالتهای اریم مطمئن است که شاهیکا به او دارویی میدهد. او در داروهای اریم دنبال چیز مشکوکی میگردد. همان موقع ییعیت که زودتر به خانه آمده وارد اتاق می شود. ییلدیز میگوید که در حال جمع کردن داروهای اریم از روی میز بوده است.
کایا که اعصابش از اتفاقات اخیر خراب شده است، به شرکت می رود. او پیشنهاد میدهد که دفتر باید تمیز شود. لیلا میگوید که یک خدمتکار خوب می شناسد و شب با او برای آمدن هماهنگ میکند.
ییلدیز با گوشی آیسل با اندر تماس میگیرد تا شماره اش کنترل نشود. او به اندر میگوید که مطمئن است شاهیکا به او دارویی میدهد و از او میخواهد که از اریم آزمایش بگیرد زیرا رفتار او طبیعی نیست. اندر نگران شده و میگوید که در قرار فردا با اریم او را به آزمایشگاه می برد.
داستان قسمت ۱۴۷ سریال ترکی سیب ممنوعه
ییلدیز به حیاط می رود تا از موقعیت ییعیت مطمئن شود. او کمی با ییعیت صحبت کرده و به او میفهماند که شاهیکا آدم بدی است و از او به عنوان مهره ای برای مقاصد خودش استفاده میکند. ییعیت به حرفهای ییلدیز اهمیتی نمیدهد و از شاهیکا دفاع میکند.
جانر به اتاق کایا می رود. او به کایا میگوید که شاهیکا و هالیت در خانه با ییلدیز بدرفتاری میکنند و او را در انباری انداخته اند و هیچ رسیدگی به او نمیشود. کایا ناراحت می شود و تصمیم میگیرد شب به آنجا سر بزند. او چنین رفتاری را از شاهیکا و هالیت بعید میداند.ییلدیز در نبودن دیگران در خانه، سریع مهمانی خود را گرفته و مهمانان همگی می آیند. با هماهنگی امیر خبرنگاران نیز آمده و عکس و فیلم تهیه میکنند. زهرا وقتی وضعیت را میبیند، متعجب و شوکه می شود اما نمیتواند چیزی بگوید.
شاهیکا و هالیت به رستوران می روند. شاهیکا به بهانه آرایش به دستشویی میرود و با آن مرد تماس میگیرد. او میگوید که لبتاپ هالیت را روشن گذاشته تا آنها در شرکت به اتاقش بروند و اطلاعات او را بردارند. آن مرد از شاهیکا میخواهد که اوضاع خانه را همچنان آشفته نگه دارد تا حواس هالیت پرت باشد. شاهیکا پیش هالیت سر میز برمیگردد.کمی بعد ییعیت و اریم که بیرون رفته بودند به خانه می آیند. ییعیت وقتی ماجرای مهمانی را میفهمد سریع با شاهیکا تماس گرفته و موضوع را به او میگوید. شاهیکا و هالیت به خانه برمیگردند. هالیت عصبانی شده و مهمانی را خاتمه میدهد.
ییلدیز پیش همه میگوید که هالیت با نامزدش در خانه زندگی میکنند و او را که زن عقدی اوست در انباری نگه میدارد. بعد از رفتن مهمانها، هالیت با ییلدیز دعوا کرده و سپس به اتاق پیش شاهیکا می رود و او را دلداری میدهد و میگوید که جلوی پخش اخبار را خواهد گرفت.شب، کایا به خانه هالیت می آید و از نحوه برخورد و نگهداری ییلدیز گله میکند. شاهیکا میگوید که این کار بخاطر خود ییلدیز جهت حفظ او از اریم است و ییلدیز اطلاعات غلطی به او داده است. آنها کایا را قانع میکنند. شاهیکا، در غذای ییلدیز سم می ریزد. وقتی آیسا غذا را به اتاق او می برد، ییلدیز میگوید که اشتها ندارد و بعداً غذا میخورد. آیسل به ییلدیز میگوید که از این به بعد به خواست شاهیکا باید در اتاق او قفل باشد.
آیسل بیرون رفته و غذای ییلدیز را میخورد. او کمی بعد حالش بد شده و بیهوش می شود. هالیت او را به بیمارستان می برد. شاهیکا که متوجه علت حال آیسل می شود، سریع با آن مرد تماس گرفته و میخواهد که اطلاعات آزمایش آیسل را عوض کنند تا کسی متوجه مسمومیت او نشود. ییلدیز از آلتین، خدمتکار دیگر در مورد علت بد شدن حال آیسل سوال میکند. او وقتی میفهمد که آیسل از غذای او خورده بود، متوجه ماجرا شده و میفهمد که در آن خانه امنیت جانی ندارد .
ییلدیز که شارژ ندارد، با گوشی آلتین به جانر زنگ زده و شماره اندر را میخواهد. او با اندر تماس میگیرد و خبر میدهد که وضعیت خیلی نا مساعد است و او امنیت جانی ندارد و از اندر میخواهد که هرچه سریع تر بیاید و خودش را نشان دهد.
لیلا به خانه پیش دوستش می رود و با خوشحالی میگوید که استخدام شده است. او به دوستش اطمینان میدهد که کسی به شرایط او شک نکرده است و او خوب نقش بازی کرده است.
روز بعد، به مناسبت چاپ کتاب زهرا مهمانی برگزار می شود. ناگهان پلیس دم خانه آمده و میگوید که شاهیکا بازداشت است. اندر وارد حیاط شده و شاهیکا را نشان میدهد و میگوید :«این زن سعی کرد من رو بکشه.» همه با دیدن اندر به شدت شوکه می شوند.
داستان قسمت ۱۴۶ سریال ترکی سیب ممنوعه
داستان قسمت ۱۴۵ سریال ترکی سیب ممنوعه
وقتی ندیم را به بیمارستان میبرند قلب او از کار میافتد. او با دوبار شوک الکتریکی دوباره به زندگی بازمیگردد. دکتر به آگاه میگوید که ندیم زمان زیادی را در دود آتش مانده و اگر کمی بیشتر میماند قطعا میمرد. کسی که ندیم را از آن مخمصه نجات داده جنک است. او از خوشحالی لبخندی میزند. آگاه نیز خداراشکر میکند و به پسرش نگاه میکند.
اما یاد شاهین می افتد و لبخندش محو میشود. او دیگر خبر دارد که شاهین برای جنک و شنیز کار میکند. همه جا خبر ایست قلبی ندیم کاراچای پخش شده. همه فکر میکنند که دیگر ندیم مرده است. در بازداشتگاه پلیس از جمره بازجویی میکند و میپرسد : «چرا ندیم کاراچای رو دزدیدی؟ چرا اونو کشتی؟» جمره با شنیدن این حرف شوکه شده و گریه میکند. او از پلیسها حال ندیم را میپرسد اما کسی پاسخ نمیدهد. شنیز اخبار را دیده و به شاهین زنگ میزند اما اثری از او نیست. افراد آگاه به دنبال شنیز میآیند تا او را پیش شاهین و آگاه ببرند.
نریمان آرام به جرن میگوید: « اگه شوهرت مرده باشه تمام ثروتش برای تو و بچه میمونه» نورتن که بخاطر ندیم عمیقا ناراحت است اشک میریزد. نریمان، جرن و داملا با ماشین به بیمارستان میروند. داملا با ناراحتی به آغوش برادرش میرود. نریمان به جرن میگوید: « از این دختره یاد بگیر. یکم واسه شوهرت گریه کن» اما جرن برایش مهم نیست زیرا ندیم را دوست ندارد و چشمش دنبال جنک است. آگاه میگوید که حال ندیم خوب است. سپس با جنک به پارکینگ میروند. افراد آگاه، شنیز را به پارکینگ میآورند. در آنجا شاهین کتک خورده و به همه چیز اعتراف کرده است. آگاه با چهره ای خشمگین جلو میآید و افرادش را مرخص میکند. او سر شنیز فریاد میزند و میخواهد بداند چرا پنهانی با شاهین کار میکرد.
شنیز در مقابل سوالهای آگاه ساکت است که ناگهان جنک به حرف میآید و تقصیرات را گردن میگیرد. میگوید: « مادرم تقصیری نداره. من میخواستم زودتر شما جمره رو پیدا کنم. مامانم مچم رو گرفت» آگاه بیشتر بخاطر خیانت شاهین و کارهای پنهانی خانواده اش ناراحت است. و میگوید : « یکیتون عزیزمه و اون یکی از خون من. اگه یکبار دیگه پشت سر من کاری انجام بدین، اگه کاری کنین که نتونم بهتون اعتماد کنم..» او حرفش را نیمه تمام میگذارد. جنک میخواهد چیز دیگری بگوید اما آگاه اجازه نمیدهد و میرود.
جمره بخاطر سکوتش در اتاق بازجویی به زندان فرستاده میشود. او آنقدر گریه کرده که چشمانش قرمز شده است. سحر از تلویزیون دستگیری دخترش را میبیند و بدحال میشود. جرن با دیدن خبر زندانی شدن خواهرش جمره، لبخندی از روی رضایت میزند. روز بعد سحر و جیوان آزاد میشوند. نریمان به استقبال سحر آمده و خبر بازگشت ندیم را میدهد. سحر تصمیم دارد که به ملاقات جمره برود اما نریمان اورا تهدید میکند. او میگوید: « امروز باید انتخاب کنی کنار کدوم دخترت میمونی.
اگه بری پیش اون حرومزاده (جمره) ، همه چیز رو به جرن و جیوان لو میدم. میگم که مادرشون قبل ازدواج چکارها کرده» سحر بغض کرده و بخاطر بچه هایش مجبور است به ویلا بازگردد.جیوان وقتی میفهمد که قرار است دوباره به ویلا بروند، مخالفت میکند زیرا نمیخواهد جرن را ببیند. سحر عصبانی شده و او را مجبور به امدن میکند. ندیم به همراه خانواده از راه میرسند. نورتن به استقبال میآید. ندیم ویلچرش را به سمت جنک هدایت میکند و جنک را بغل میکند. او خبر دارد که جنک نجاتش داده. نورتن تخت خواب ندیم را حاضر میکند.
پس از تنها شدن جرن و ندیم، جرن سراغ ندیم میرود و میپرسد که با جمره کجاها رفتند و چکارها کردند؟ شنیز متوجه رفتارهای سرد آگاه میشود. از این رو میگوید : « مثل بچه ها بامن قهر کردی؟» شنیز وانمود میکند که تقصیری ندارد و میخواسته رابطه پدر و پسر خراب نشود. اما آگاه میگوید: « هرکاری میخوای بکنی جلوی روم بکن. توی چشمام نگاه کن بهم خنجر بزن هیچی نمیگم. اما اگه پنهانی و پشت سرم کاری کنی هیچوقت نمیبخشم. من پشتم به خانواده ام گرمه،» سپس دست شنیز را میبوسد و آشتی میکنند.

داستان قسمت ۱۴۴ سریال ترکی سیب ممنوعه
ییلدیز در خانه نشسته است که آیسل او را صدا زده و میگوید که پلیسها برای گرفتن اعتراف و بازجویی دنبال او آمده اند. ییلدیز که منتظر این لحظه بوده است، حاضر شده و با آنها می رود. او در کلانتری توضیح میدهد که از علت مرگ و ناپدید شدن اندر خبری ندارد و صرفا بخاطر اینکه متوجه حاملگی خودش شده، برای محافظت از بچه اش از آنجا رفته است. پلیس ها اظهارات او را یادداشت کرده و ییلدیز به خانه برمیگردد.
او صبح با مادرش صبحت کرده و خبر میدهد که به خانه برگشته است. آسمان خانم نگران ییلدیز است و میخواهد که حتما به دکتر برود و وضعیت سلامتی جنین را چک کند.
اریم از اتاقش بیرون آمده و ییلدیز را میبینید. او عصبانی شده و به ییلدیز حمله میکند و او را قاتل مادرش می داند. هالیت از اتاقش بیرون آمده و جلوی اریم را میگیرد و ییلدیز را با خودش به اتاق می برد. ییلدیز از اینکه اریم به واسطه حرفهای دیگران تصور میکند که او مادرش را کشته، ناراحت است. شاهیکا به آنجا آمده و میخواهد به همراه ییلدیز و هالیت به دکتر برای چکاپ بیاید. ییلدیز ابتدا عصبی می شود، سپس چیزی نمیگوید. در بیمارستان، ییلدیز سونوگرافی می شود.
دکتر میگوید که تا قبل از تولد جنین، امکان آزمایش دی ان ای وجود ندارد و این کار برای جنین خطرناک و غیر قانونی است. آنها باید تا تولد بچه صبر کنند. هالیت وقتی می شنود که جنسیت بچه پسر است، چشمانش برق می زند. شاهیکا حرصش گرفته و از اتاق بیرون می آید. هالیت به دنبال او رفته و او را دلداری میدهد.
آنها به خانه برمیگردند. آیسل خبر میدهد که وسایل شاهیکا رسیده است. ییلدیز میفهمد که شاهیکا نیز قرار است در این خانه بماند. هالیت به زهرا و لیلا میگوید که تا زمان زایمان ییلدیز قرار است در این خانه بماند. زهرا و لیلا عصبی می شوند. شاهیکا به بهانه نگرانی اریم به اتاق او می رود. او گوش اریم را از بدی های ییلدیز پر میکند و از او میخواهد که برای بیرون کردن ییلدیز با او همکاری کند. سپس بیرون آمده و به اتاق هالیت می رود و به دروغ به او میگوید که اریم میخواهد در زیرزمین خانه بماند. هالیت بخاطر اریم قبول میکند.
ییلدیز وقتی این خبر را از آیسل می شنود، به شدت عصبی شده اما چیزی نمیگوید و بدون اعتراض وسایلش را جمع کرده و به اتاق زیر زمین پیش پرسنل می رود. او هنگام شام به حیاط آمده و سر میز می نشیند. شاهیکا از او میخواهد که به اتاقش بگردد . همان موقع زهرا با عصبانیت بیرون آمده و ییلدیز را به پاک کردن عمدی فایل کتابش از لبتاپ او متهم میکند و دادو بیداد راه می اندازد. ییلدیز چنین چیزی را انکار میکند و هالیت سعی دارد آنها را ساکت کند. ییعیت میگوید که شاید بتواند با بازیابی اطلاعات فایل را برگرداند. شاهیکا بعدا در خلوت ییعیت را بابت این پیشنهاد ملامت میکند. ییعیت میگوید که خبر نداشته این کار شاهیکا بوده است.
همه به جز ییلدیز در حیاط جمع شده تا شام بخورند. آیسل میخواهد شام ییلدیز را ببرد که شاهیکا جلوی او را گرفته و میگوید که شام او باید پرسنلی باشد و از غذای اعضای دیگر خانواده نباید بخورد. آیسل غذای ییلدیز را عوض کرده و با ناراحتی به اتاقش می برد
ییلدیز از پنجره اتاق به شام خوردن و بگو و بخند آنها نگاه میکند و حرص میخورد. آیسل غذا را آورده و ییلدیز وقتی غذا را میبیند ناراحت شده اما باز هم چیزی نمیگوید . آیسل از سکوت و تحمل او تعجب می کند. ییلدیز با خودش به دلیل برگشتنش به خانه فکر میکند، و یادش می آید روز گذشته در روستا ، کسی که دم در خانه او آمده بود، اندر بود.
داستان قسمت ۱۴۳ سریال ترکی سیب ممنوعه
داستان قسمت ۱۴۱ سریال ترکی سیب ممنوعه
کایا به خانه امیر می رود. ییلدیز که در خانه تنهاست، از او ماجرا را می پرسد. کایا برایش تمامی اتفاقات را تعریف کرده و میگوید که هالیت اندر را از شرکت اخراج کرد. ییلدیز شوکه شده و از خوشحالی چشمانش برق می زند. او هول شده و نمیداند باید چه واکنشی داشته باشد، و تصور میکند که هالیت در حال حاضر دنبال او میگردد. او تصمیم میگیرد منتظر هالیت بماند. کایا بعد از گفتن ماجرا از آنجا می رود.
اندر که قصد دارد از هر طریقی در مورد زندگی شاهیکا سوژه ای برای تخریبش پیدا کند، پسر شوهر سابق شاهیکا را پیدا کرده و با او قرار میگذارد. فیلیپ، با خشم و نفرت پشت سر شاهیکا صحبت کرده و او را فردی خطرناک میداند.او میگوید که شاهیکا پدرش را از طریق زهر دادن در دراز مدت کشت، اما نتوانستند مدرکی برای اثبات آن بیاورند. آنها با گرفتن وکیل توانستند میراثشان را از چنگ او در بیاورند. اندر از فیلیپ میخواهد که در صورت نیاز پیش هالیت بیاید و این حرفها را برای او نیز بزند.
در خانه، زهرا پیش لیلا از دهانش در می رود که با جانر در ارتباط است. لیلا میفهمد پسری که دیده بود جانر بوده. او غافلگیر شده و در مورد آشنایی آنها سوال میکند.
صبح در خانه شاهیکا، جواب نتیجه آزمایش دی ان ای برای او می آید.وقتی پاکت را باز میکند و میخواند، با خودش میگوید:« تو تقدیر من عمه شدن هم بوده.» او میفهمد که ییغیت، پسر اندر و کایا است. اما تصمیم میگیرد فعلا این راز را پیش خودش نگه دارد. شاهیکابا ییغیت قرار میگذارد و از او میخواهد که فعلا صبر کند، تا زمانی که خودش میگوید، پیش اندر برود و با او رو در رو شود. ییغیت که از رفتاری اندر عصبی است، به زور رفتن به شرکت را تحمل میکند و منتظر است هرچه زودتر تکلیفش مشخص شود.
در ادامه داستان قسمت ۱۴۱ سریال ترکی سیب ممنوعه آمده است: ییلدیز حاضر شده تا پیش هالیت برود و با او صبحت کند.او از اینکه هالیت تا حالا دنبال او نیامده و سراغی از او نگرفته متعجب است.
در خانه هالیت، سر نیز صبحانه او میگوید که شب با یکی از دوستانش بیرون بوده و برای همین دیر آمده است. بچه ها به او میگویند که در نبود ییلدیز روحیه او خیلی خوب شده و همه چیز بهتر پیش می رود.
ییلدیز به خانه هالیت می رود. هالیت باز هم از او میخواهد که برود و با وجود فهمیدن حقیقت به او میگوید دروغهایش تا به حال بیشمار بوده و تفاوتی در تصمیم طلاق او ندارد. او میگوید که ازدواجش با ییلدیز از اول هم اشتباه بوده و مناسب یکدیگر نبودند. او از ییلدیز میخواهد لباسهایش را جمع کند و برود.
زهرا و جانر با یکدیگر بیرون می روند. زهرا تحت تاثر حرفهای لیلا تصمیم میگیرد به جانر بگوید که میتوانند رابطه شان را جدی کنند، اما جانر تحت تاثیر حرفهای امیر زودتر از او به او میگوید که باید این رابطه را تمام کنند، زیرا آنها به درد یکدیگر نمیخورند. زهرا شوکه و ناراحت می شود و جانر می رود.
در شرکت، اندر به آنجا رفته تا با هالیت در مورد شاهیکا و خطرناک بودن او صحبت کند.او به هالیت هشدار میدهد و میگوید همه چیز زیر سر او بوده است. هالیت از دست اندر عصبی می شود. اندر با فیلیپ تماس میگیرد تا هالیت حرفهایش را گوش کند، اما زنی گوشی را برداشته و میگوید که فیلیپ شب گذشته سکته کرده و مرده است. اندر شوکه شده و فکر میکند شاهیکا او را کشته باشد. هالیت اندر را بیرون میکند.
شاهیکا پیش هالیت می آید و وقتی میفهمد که هالیت در مورد مرگ فیلیپ میداند، متوجه می شود که پای اندر وسط است. او با اندر تماس میگیرد تا پیشش برود. همزمان از ییغیت نیز میخواهد پیش اندر برود و با او رو در رو شود.
شاهیکا پیش اندر رفته و آنها برای یکدیگر خط و نشان میکشند. بعد از رفتن شاهیکا، ییغیت دم خانه رفته اما اندر با دیدن ییغیت عصبانی شده و حاضر به شنیدن حرفهای او نیست و او را بیرون میکند.
شب، اندر و اریم در خانه هالیت تنها هستند. آنها در حیاط رو به دریا نشسته اند. کمی بعد اریم سردش شده و به داخل می رود تا لباس بپوشد. یک نفر پیش اندر می آید و با زدن ضربه ای ، اندر را داخل آب می اندازد.
در فصل بعد، خواهیم دید که هالیت با لباسهای کهنه و ظاهری فقیرانه گوشه خیابان در ایستگاه اتوبوس ایستاده است و ییلدیز با ماشینی گران قیمت و راننده اش کنار او می ایستد و با کنایه میخواهد او را سوار کند تا برساند.
داستان قسمت ۱۴۰ سریال ترکی سیب ممنوعه
صبح، ییلدیز حاضر شده تا به شرکت برود و با هالیت صحبت کند، تا او را متقاعد کند که کار او نبوده و تمامی این مسایل نقشه اندر بوده است.
در پارک، جانر و زهرا در حال پیاده روی هستند. آنها در مورد اندر و ییلدیز با یکدیگر صحبت میکنند. کمی بعد، جانر به زهرا میگوید که قصد دارد با اندر در مورد خودشان صحبت کند و رابطه شان را بگوید.
زهرا هول شده و از او میخواهد چنین کاری نکند. جانر به او میگوید که قصدش جدی است و به ازدواج با او فکر میکند. زهرا ابتدا غافلگیر شده، اما از این موضوع طفره می رود و میگوید که فعلا به ازدواج فکر نمیکند و بخاطر دو ازدواج پنهانی قبلی خود نمیتواند در مورد این قضیه با پدرش صبحت کند. لیلا که.در حال رد شدن با ماشین از پارک است، زهرا را میبیند و متوجه دوست پسر داشتن او می شود، اما قیافه جانر را نمیبیند و متوجه نمیشود او کیست.
ییلدیز به دفتر هالیت می رود. هالیت از اینکه ییلدیز به آنجا آمده عصبانی شده و او را بیرون میکند. ییلدیز در حال گریه کنار در ایستاده که کایا او را میبیند و او را به اتاق خودش می برد. ییلدیز ماجرا را برای او تعریف میکند و اندر را مقصر می داند. کایا به او پیشنهاد کمک میدهد اما ییلدیز قبول نمیکند. او بعد از اتاق کایا, به اتاق اندر می رود تا با او دعوا کند. کایا گوشی ییلدیز را که در اتاقش جا مانده برای او می برد، که پشت در اتاق حرفهای اندر را می شنود و متوجه می شود ییلدیز درست گفته و اندر برای او پاپوش درست کرده است.
در ادامه داستان قسمت ۱۴۰ سریال ترکی سیب ممنوعه آمده است: لیلا با امیر به کافه رفته و در مورد دوست پسر زهرا به او خبر میدهد. وقتی امیر جانر را میبیند، از روی مشخصات لباس جانر که لیلا گفته بود متوجه می شود او با زهرا قرار داشته. جانر اعتراف میکند که با زهرا دوست شده است ولی بابت ادامه این رابطه سردرگم است.
اندر با خوشحالی در شرکت به اتاق هالیت می رود تا خودش را به او نزدیک کند، اما شاهیکا را پیش هالیت میبیند. هالیت اندر را بیرون میفرستد. اندر حرصش میگیرد.
کمی بعد وقتی شاهیکا به اتاق کایا می رود، کایا در مورد حرفهایی که از ییلدیز و اندر پشت در شنیده بود به او میگوید و عصبی است. شاهیکا به او پیشنهاد میدهد که پیش هالیت برود و حقیقت را بگوید. او در دلش از اینکه خودش تمامی این نقشه ها را کشیده خوشحال است. او به سودا پول داده بود تا اندر و ییلدیز را بازی دهد.
کایا ابتدا به اتاق اندر رفته و با عصبانیت موضوع را به روی او میآورد و میگوید که این قضیه را به هالیت خواهد گفت. اندر سعی دارد با تهدید آینده رابطه خودش و کایا، او را منصرف کند اما کایا میگوید بین ما هرگز چیزی نخواهد بود. او به اتاق هالیت می رود و میگوید که میخواهد موضوع مهمی را به او بگوید. همان لحظه سودا وارد اتاق شده، و با دستپاچگی به هالیت میگوید که اندر او را اجیر کرده بود و بخاطر عذاب وجدان برگشته تا حقیقت را بگوید. او صدای ضبط شده است اندر را پخش میکند. هالیت با خشم شدید، سراغ اندر رفته و با او دعوا میکند و او را به زور با آبروریزی از شرکت بیرون می اندازد.
ییغیت به خانه هالیت می رود تا کتابهای اریم را بدهد. اریم از او میخواهد که کمی ریاضی با او کار کند. کمی بعد، لیلا به همراه یاغمور یه خانه می آید. یاغمور از دیدن ییغیت متعجب و ذوق زده می شود. او به لیلا میگوید که ییغیت همکلاسی تو در دانشگاه است. هنگامی که ییغیت میخواهد برود، یاغمور با او هم مسیر سده و سعی دارد خودش را به او نزدیک کند.
کایا با ییلدیز تماس میگیرد و میخواهد او را ببیند، تا در مورد اتفاق جدید صحبت کند.ییلدیز از او میخواهد که شب به خانه امیر بیاید. شاهیکا و هالیت شب به دعوت هالیت برای شام بیرون می روند. شاهیکا با سیاست و زبان ریختن، در حال اغوا و جذب کردن هالیت است.
داستان قسمت ۱۳۸ سریال ترکی سیب ممنوعه
در مهمانی، شاهیکا به یکی از اتاق ها می رود و تظاهر میکند که به تابلوها نگاه میکند. کمی بعد، هالیت نیز وارد اتاق می شود و در مورد علاقه او به نقاشی سوال میکند. آنها کمی با یکدیگر صحبت میکنند. ییلدیز دنبال هالیت میگردد و او را صدا می زند. هالیت پیش ییلدیز می رود.
علیهان و زینب به خانه برمیگردند. علیهان از اینکه باز هم به مشکل خوردند، اعصابش خورد است. زینب پیش او آمده و میگوید که تصمیمش را گرفته و میخواهد که هرچه سریع تر به آمریکا بروند تا آسایش داشته باشند. او از علیهان میخواهد که همین فردا بروند. علیهان خوشحال شده و قبول می کند.
بعد از تمام شدن مهمانی، هالیت بخاطر دعوایی که ییلدیز راه انداخت با او دعوا میکند.
در خانه کایا، شاهیکا در اتاق، لباسش را عوض کرده و سپس گوشی اش زنگ می خورد.او با مردی صحبت کرده و میگوید:« امشب وارد خونه هالیت شدم.میشه گفت ورودی کار رو حل کردیم». آن مرد او را تایید میکند .
صبح،زینب به خانه برای دیدن ییلدیز می رود. او به ییلدیز میگوید که قرار است برای مدت طولانی به آمریکا بروند. ییلدیز به شدت ناراحت شده و دوست ندارد آنها بروند، اما متوجه می شود که تصمیم زینب جدی است. او ناچار به پذیرفتن است. زینب میگوید که همین امشب می روند. آنها با یکدیگر خداحافظی کرده و ییلدیز بخاطر رفتن زینب گریه می کند.
در خانه، برای شاهیکا جواب آزمایش ییعیت می آید و او متوجه می شود که ییعیت واقعا پسر اندر است.
دم در دانشگاه، یاغمور دوباره ییعیت را میبینید.او از ییعیت میخواهد که یک بار در کافه نزدیک دانشگاه همدیگر را ببینند.ییعیت مستقیم به او میفهماند که آنها از دو قشر متفاوت هستند و بهتر است که یاغمور با دوست پسرش وقت بگذراند. سپس می رود.
صدقی پیش هالیت رفته و عکسهای ییلدیز و سودا را به او نشان میدهد. ییلدیز از وکیلش میخواهد که پیشش بیاید.
زینب و علیهان به خانه زرین رفته تا به او خبر رفتنشان را داده و از او خداحافظی کنند. زرین نیز ناراحت شده و فکر میکند که فقط بخاطر مشکلی که با او داشتند قصد رفتن دارند، اما زینب و علیهان این قضیه را انکار میکنند.زرین با گریه و ناراحتی از آنها خداحافظی میکند. علیهان سپس به شرکت پیش هالیت رفته و از او خداحافظی میکند. او در راهرو کایا را میبیند و از او نیز خداحافظی میکند.
متین، وکیل هالیت پیش او می آید و هالیت ماجرا را برای او تعریف میکند. متین احتمال میدهد که ییلدیز به عمد، بخاطر اینکه بتواند با اثبات خیانت هالیت، دارایی های او را بگیرد و توافق نامه ازدواج را لغو کند، سودا را اجیر کرده است. هالیت از سودا میخواهد که به اتاقش بیاید. سودا سریع با اندر تماس گرفته و ماجرا را میگوید. اندر از او میخواهد که طبق نقشه پیش برود و هنگامی که کارش تمام شد، به او خبر بدهد. بعد از قطع تماس، اندر حسابی خوشحال است.
ییعیت و شاهیکا به کافه می روند. شاهیکا نامه آزمایش را به ییعیت داده و به او میگوید که جواب مثبت بوده است. او حالا به اینکه پدر ییعیت کیست فکر میکند.ییعیت میگوید که حتما پسر هالیت است، اما شاهیکا این احتمال را بخاطر شناختی که از اخلاق اندر دارد صفر میداند. او به ییعیت میگوید که این قضیه را نیز بررسی خواهد کرد. بعد از رفتن ییعیت، شاهیکا دوباره با آن مرد تلفنی صحبت کرده و این خبر را به او نیز میدهد.او ناگهان به این فکر میکند که شاید ییعیت، برادرزاده خودش باشد.
زینب و علیهان در خانه با بچه ها خداحافظی میکنند و به سمت فرودگاه می روند.
سودا به اتاق هالیت آمده و وقتی هالیت او را متهم به اجیر شدن میکند، سودا انکار میکند، اما بعد از اینکه هالیت عکسها را به او نشان میدهد، اعتراف میکند که ییلدیز او را به شرکت آورده تا با نزدیک شدن به هالیت، بتواند هنگام طلاق اموال او را بگیرد. هالیت عصبانی شده و از شرکت بیرون می رود. سودا به اندر پیام داده و این خبر را میدهد.اندر نیز به بهانه دیدن اریم، سریع به سمت خانه هالیت می رود تا صحنه دعوای آنها را از دست ندهد.
ابتدا اندر به خانه میرسد. ییلدیز علت مهربانی و خوشرفتاری اندر را درک نمیکند. کمی بعد هالیت با عصبانیت وارد شده و بی مقدمه ییلدیز را به خاطر اجیر کردن سودا از خانه بیرون می اندازد و آیسل ساک لباسش را برای او بیرون می گذارد. ییلدیز جیغ و داد کرده و مدام هالیت را صدا می زند. هالیت بیرون آمده و جواهرات ییلدیز را که آویخته است، از او گرفته و دوباره داخل برمیگردد. ییلدیز عاجزانه هالیت را صدا می زند و اندر در داخل خانه، لبخند رضایتی بر لب دارد.
داستان قسمت ۱۳۷ سریال ترکی سیب ممنوعه
اندر در شرکت به اتاق هالیت می رود تا در مورد کار صحبت کند. کمی بعد، سودا برای آوردن قهوه به اتاق می آید. بعد از رفتن او، اندر سعی میکند هالیت را نسبت به ییلدیز پر کند و میگوید که حتما ییلدیز سودا را برای جاسوسی و یا از راه به در کردن هالیت اجیر کرده است، و شاید در حال خیانت کردن به اوست و میخواهد چیزی که سر اندر آمده را خودش نیز اجرا کند. هالیت کمی به فکر رفته اما مقابل اندر به روی خودش نمی آورد.
زینب به خانه زرین می رود. زرین از اینکه مسأله پس گرفتن کادوی ازدواج آنها بزرگ شده و علیهان از او ناراحت شده است، دلخور است. زینب به زرین میگوید که قصد دارد سهامی را که زرین به او داده بود تا در شرکت کار کند، به او پس بدهد و از شرکت بیرون بیاید. زرین تصور میکند که زینب بخاطر ناراحتی از او این کار را میکند، و بیشتر دلگیر می شود، اما زینب توضیح میدهد که خودش خسته شده و دیگر نمیخواهد به شرکت برود.
ییلدیز به شرکت می رود.
او سودا را در دستشویی میبیند که در حال آرایش کردن است و به خودش می رسد. ییلدیز حرصش میگیرد و سپس به اتاق هالیت می رود. هالیت از اینکه ییلدیز مدام به شرکت می آید عصبی شده و از او میخواهد که برود. ییلدیز ناراحت شده و بیرون می آید. او با دیدن سودا از او میخواهد که بعد از ظهر بیرون بیاید تا همدیگر را ببینند و با او کار دارد. هالیت در اتاقش با یادآوری حرفهای اندر، به صدقی زنگ می زند و از او میخواهد که مدتی ییلدیز را تعقیب کند.
زینب و علیهان به کافه می روند. زینب به علیهان میگوید که قصد دارد از شرکت بیرون بیاید و مدتی را در خانه بماند، زیرا به استراحت احتیاج دارد و همچنین میخواهد به پروژه های شخصی خود رسیدگی کند. علیهان ابتدا مخالفت کرده اما سپس قبول میکند.
ییعیت وقتی میفهمد که شب در خانه هالیت مهمانی است، پیش تولین خانم رفته و از او میخواهد که برای شب او را به عنوان گارسون به هالیت معرفی کند .تولین خانم قبول میکند.
ییلدیز با سودا به پارک می رود. او به سودا میگوید که مطمئن است که اندر او را اجیر کرده است، اما سودا انکار میکند. ییلدیز به او پیشنهاد پول دو برابر میدهد که برای او کار کند. سودا چنین چیزی را قبول نمیکند. ییلدیز پاکتی پول به سودا میدهد و از او میخواهد که در ازای این پول، از شرکت استعفا داده و بیرون بیاید
سودا به ناچار قبول میکند. صدقی که در ماشین نشسته، از صحنه ای که ییلدیز به سودا پول میدهد عکس میگیرد.
در شرکت، شاهیکا لباسی خریده و به آنجا می آید. او به بهانه پرو کردن لباس دنبال اتاق خالی میگردد و به عمد به اتاق هالیت می رود. او لباسش را در آورده و منتظر است تا هالیت بیاید، و سپس تظاهر میکند که نمیدانسته آنجا اتاق کیست و برای تعویض لباس آمده است. او خودش را به هالیت معرفی میکند. هالیت که گویا از زیبایی او خوشش آمده، محو دیدن شاهیکا می شود.
علیهان و زینب در خانه برای رفتن به مهمانی هالیت آماده می شوند. علیهان که بخاطر مشکلات اخیر از طرف اطرافیان خسته شده است، بی مقدمه به زینب پیشنهاد میدهد که به امریکا بروند و دور از هر آشنایی زندگی جدید و بی دغدغه ای را شروع کنند. زینب متعجب شده اما پیشنهاد علیهان را قبول میکند.
ییعیت به عنوان گارسون به خانه هالیت رفته و طبق قراری که با شاهیکا دارد، به حرفهای دیگران گوش میدهد تا به شاهیکا گزارش دهد. کمی بعد، یاغمور و دوست پسرش نیز به عنوان دوستان لیلا به مهمانی می آیند. او از دیدن ییعیت متعجب می شود.
وقتی شاهیکا و کایا به مهمانی می آیند، همه به شاهیکا که عضو جدید و جذابی است خیره می شوند. ییلدیز از توجه هالیت به شاهیکا واهمه دارد و مدام سعی میکند حواس هالیت را پرت کند.
علیهان و زینب با زرین سرد برخورد میکنند. زرین که فکر میکند ییلدیز از ماجرای بین آنها با خبر است، پیش او درد و دل میکند. ییلدیز وقتی میفهمد که زرین کادوی عقد را از خواهرش پس گرفته، به شدت عصبی و ناراحت می شود و شروع به دادو بیداد و دعوا با او میکند.
داستان قسمت ۱۳۶ سریال ترکی سیب ممنوعه
در کافه، شاهیکا از ییعیت میخواهد که قبل از همه چیز برای اثبات اینکه اندر مادر اوست یا نه، سر فرصت به اتاق او برود و یک وسیله شخصی از او برای گرفتن آزمایش پیدا کند. او همچنین از ییعیت میخواهد که سعی کند سر هر موضوعی سریع عصبی نشود تا نقشه شان به هم نریزد. ییعیت قبول میکند. شاهیکا ییعیت را به شرکت می رساند.
ییعیت به شرکت رفته و وقتی اندر از اتاقش خارج می شود، سریع یه اتاق او می رود تا چیزی پیدا کند. او داخل کیف اندر شانه او را پیدا کرده و برمیدارد. کایا که متوجه رفتن ییعیت به اتاق اندر شده است، میخواهد به اتاق برود. همان لحظه اندر نیز به سمت اتاقش برمیگردد. کایا برای اینکه اندر متوجه ماجرا نشود، او را به بهانه ی قهوه خوردن از اتاق دور میکند. ییعیت که پشت در اتاق پنهان شده، سریع از آنجا بیرون می آید. بعد از رفتن اندر، کایا ییعیت را به اتاقش می خواند و او را بابت رفتن بی اجازه به اتاق اندر بازخواست میکند. همان لحظه، شاهیکا وارد اتاق کایا شده و وانمود میکند که النگویش را گم کرده و او ییعیت را برای گشتن اتاق اندر به آنجا فرستاده است. کایا حرف او را باور کرده و ییعیت را بیرون میفرستد.
در کافه شرکت علیهان، امیر و جانر نشسته اند. امیر به جانر میگوید که لیلا از تلفنهای مشکوک زهرا متوجه شده است که او دوست پسر دارد. جانر هول شده اما چیزی به رویش نمی آورد. امیر میگوید که حدس می زند زهرا با هاکان دوست باشد. کمی بعد،هاکان و علیهان نیز به کافه می آیند. آنها همگی مشغول صحبت شده و امیر در مورد رابطه هاکان و زهرا میپرسد. هاکان میگوید که او با زهرا هیچ ارتباطی ندارد. امیر به شوخی میگوید که تصور کنید جانر با زهرا دوست شده باشد. همگی میخندند و جانر استرس میگیرد، ولی به همراه آنها میخندد.
شب در خانه علیهان و زینب میخواهند بیرون بروند. علیهان از زینب میخواهد که سینه ریزی که زرین سر عقد به او داده بود را به لباسش بزند. زینب مجبور می شود به او بگوید که زرین آن هدیه را پس گرفته است. علیهان به شدت عصبانی شده و میخواهد پیش زرین برود، اما زینب جلوی او را میگیرد و او را آرام میکند.
در خانه هالیت ییلدیز پیش او آمده و پیشنهاد میدهد که برای سلامتی اریم مهمانی بدهند. هالیت با وجود اینکه میفهمد ییلدیز از حرص اندر این کار را تقلید میکند، قبول میکند. کمی بعد اندر برای دیدن اریم به خانه هالیت می آید. ییلدیز سعی دارد به او بفهماند که رابطه اش با هالیت خوب است و قصد طلاق ندارد. آنها مثل همیشه با یکدیگر بحث میکنند.هالیت با کایا تماس گرفته و برای مهمانی فردا شب او و خواهرش را دعوت میکند. شاهیکا به کایا میگوید که از مهمانی های مسن ها خوشش نمی آید، اما با اکراه بخاطر کایا قبول میکند برود. صبح علیهان به خانه زرین رفته و بابت پس گرفتن هدیه با او بحث میکند. زرین تصور میکند که زینب به عمد او را پر کرده است اما علیهان این قضیه را رد کرده و مار خواهرش را توهین به خودش می داند. آنها کمی بحث میکنند و سپس علیهان تصمیم میگیرد که مدتی زرین را نبیند و از یکدیگر فاصله بگیرند. زرین ناراحت میشود.
دم در دانشگاه، ییعیت یاغمور را میبیند که ماشینش خراب شده است. یاغمور تصمیم میگیرد به همراه ییعیت با اتوبوس برود. او میگوید که به شرکت پدرش می رود، اما چون مسیر را با اتوبوس بلد نیست، ییعیت او را تا شرکت پدرش همراهی میکند.

داستان قسمت ۱۳۵ سریال ترکی سیب ممنوعه
ییلدیز به دروغ به هالیت میگوید که به اصرار زینب و علیهان آمده است. هالیت از دست ییلدیز عصبی است. اندر با دیدن ییلدیز جلو آمده و شروع به کنایه و تمسخر او میکند. ییلدیز سعی دارد جلوی دیگران خودش و هالیت را خوشبخت نشان دهد. هالیت از اینکه آمدن ییلدیز باعث صحبت دیگران در مورد اریم شود، عصبی است و با ییلدیز بحث میکند. سودا با هالیت تماس گرفته و خبر میدهد که جلسه فردا به تعویق افتاده است. ییلدیز از تماس سودا حرصش گرفته اما هالیت به او اجازه دخالت نمی دهد. هالیت پیش علیهان رفته و از او بخاطر آوردن ییلدیز گلایه میکند. علیهان متعجب شده و میگوید که از ماجرا خبری نداشته و طبق خواسته زینب و ییلدیز او را آورده است.
هالیت به او میگوید که حتما ییلدیز و زینب دست به یکی کرده و به او دروغ گفته اند. علیهان عصبی شده و از زینب میخواهد که زودتر بروند. اندر پیش زرین رفته و باز هم سعی دارد او را نسبت به زینب پر کند. او کادو دادن جواهر عتیقه خانوادگی زرین به زینب را اشتباه دانسته و میگوید که زینب آن را خواهد فروخت. زرین متاثر می شود و به اندر حق میدهد.دم در هتل، ییعیت مکالمات تلفنی دوست پسر یاغمور را شنیده و متوجه می شود او دوست دیگری نیز دارد و به دروغ به یاغمور میگوید که باید پیش خانواده اش برود. آنها ماشین را تحویل گرفته و می روند.
زینب و علیهان به خانه آمده و با یکدیگر دعوا میکنند. زینب میگوید از دروغ ییلدیز خبر نداشته و علیهان از اینکه ییلدیز از زینب سواستفاده میکند و هالیت از او ناراحت شده، عصبی است. زینب با ییلدیز تماس گرفته و با عصبانیت میخواهد با او حرف بزند، اما ییلدیز مقابل هالیت به رویش نمی آورد و برای فردا با زینب قرار میگذارد.صبح، ییعیت به دانشگاه برای ثبت نام می رود. او در آنجا نیز یاغمور را میبیند و آنها متوجه می شوند که دیگر همدانشگاهی هستند.یاغمور بعد از رفتن ییعیت از او چشم برنمیدارد.
زینب و ییلدیز به کافه می روند. ییلدیز توضیح میدهد که بخاطر اینکه کسی در مهمانی به هالیت نزدیک نشود، مجبور بوده به آنها دروغ بگوید تا همراهشان برود. زینب از دست ییلدیز عصبانی است و کارهای بی معنی او را درک نمیکند.
شاهیکا به شرکت می رود. او روی پرونده های ییعیت نامه ای گذاشته و از او میخواهد سر ساعت مشخص به کافه برود. ییعیت متعجب شده و ابتدا فکر میکند نامه از طرف تولین خانم است، اما بعد میفهمد که اینطور نیست.
علیهان به خانه آمده و با زینب آشتی میکنند. آنها طبق خواسته علیهان قرار میگذارند که از این به بعد بخاطر هیچکسی بینشان دعوا و ناراحتی پیش نیاید. کمی بعد زرین به خانه آنها می آید. علیهان سر کار می رود. زرین از زینب می خواهد که جواهر هدیه عروسی را به او پس بدهد، زیرا میخواهد آن را به لیلا بدهد. زینب ناراحت شده اما بخاطر قولی که به علیهان داده است تصمیم میگیرد سکوت کند. او جواهر را به زرین پس میدهد و چیزی نمیگوید.
در شرکت هالیت، سودا که کراوات هالیت را که کثیف شده بود، برای تمیز کردن از او گرفته بود، برایش یک کروات جدید خریده و با دلبری و عشوه گری به اتاق او می رود و کراوات را میدهد. همان لحظه ییلدیز به شرکت می آید و از دیدن این صحنه عصبی می شود.هالیت که حوصله توضیح دادن به ییلدیز را ندارد، به حرفهای او اهمیتی نمیدهد. ییلدیز ناراحت شده و از اتاق بیرون می آید. او از تولین خانم میخواهد که بیشتر مواظب سودا باشد. ییعیت سر قرار به کافه می رود و متوجه شاهیکا می شود. شاهیکا به او میگوید که متوجه شده است به دلیل خاصی به شرکت آمده و با اندر خصومت دارد. ییعیت تایید کرده و پس از اصرار شاهیکا، میگوید که فکر میکند اندر مادر اوست. چشمان شاهیکا برق می زند و به ییعیت میگوید :«ما میتونیم کارای خیلی بزرگی بکنیم.».
جانر و اندر با سودا سر قرار رفته و سودا میگوید که درست عین نقشه پیش می رود. بعد از رفتن سودا، اندر به جانر میگوید که سودا در واقع برای اغفال هالیت نیست. برای این است که هالیت فکر کند ییلدیز او را اجیر کرده، و همان بلایی که سر خودش آمد و هالیت از او جدا شد، سر ییلدیز بیاید.
داستان قسمت ۱۳۴ سریال ترکی سیب ممنوعه
صبح، هالیت با دیدن بچه ها در خانه سوپرایز می شود. آنها میگویند که بخاطر هالیت آمده اند و زهرا مجبور است ادعا کند که این پیشنهاد ییلدیز بوده است. هالیت از این قضیه خوشحال می شود. او بعد از صبحانه به اتاقش رفته و با وکیل تماس میگیرد، و از او میخواهد که پروتوکل طلاق را که آماده کرده است فعلا کنار گذاشته تا به وقتش به او خبر دهد. اریم به اتاق هالیت آمده و از او اطمینان میگیرد که از ییلدیز طلاق بگیرد. هالیت میگوید که فعلا تا خوب شدن پای ییلدیز با او هستند. هالیت سپس به ییلدیز خبر میدهد که شب قرار است به یک مهمانی برود و او را همراه خود نمیبرد. ییلدیز ناراحت شده و به فکر این است که هر طور شده به آن مهمانی برود.
شاهیکا به شرکت پیش کایا می رود. کایا مشغول بررسی پرونده ییعیت است. او متوجه می شود که ییعیت هم محله آنها است و در یک جا به دنیا آمده اند. شاهیکا از اینکه کایا به زندگی یکی از کارکنان ساده اهمیت میدهد، متعجب است.
زینب به خانه پیش ییلدیز می آید . ییلدیز برای او تعریف میکند که شب رمانتیکی داشته اند و فعلا از طلاق خبری نیست. او وقتی میفهمد که زینب و علیهان نیز برای شب به مهمانی میروند، از زینب میخواهد که دنبال او نیز بیایند، زیرا هالیت از شرکت مستقیم می رود. زینب که از علت اصلی خبر ندارد، قبول میکند.
شاهیکا در شرکت با اندر روبهرو شده و کمی با یکدیگر با کنایه حرف می زنند. بعد از رفتن اندر، شاهیکا متوجه برخورد بد اندر با ییعیت می شود. او ییعیت را زیر نظر میگیرد و از تماس تلفنی او متوجه می شود که با اندر خصومتی دارد و منتظر انتقام گرفتن از اوست.
ییعیت به اتاق کایا می رود. کایا به او میگوید که هم محله ای هستند و این موضوع برایش جالب است. او از ییعیت میخواهد که به دانشگاه برود و برای او بورسیه ای تهیه کرده و با دوستش جهت راه انداختن کار ییعیت هماهنگ می کند. ییعیت از این موضوع خیلی خوشحال می شود.
لیلا و امیر به کافه رفته اند. امیر اصرار دارد که به علیهان در مورد رابطه شان بگویند تا راحت شوند. لیلا که از واکنش علیهان می ترسد، به ناچار قبول میکند . آنها ابتدا از زینب میخواهند به کافه بیاید و موضوع را به او میگویند. سپس علیهان به کافه آمده و لیلا و زینب سعی میکنند جوری که او عصبی نشود، در مورد رابطه امیر و لیلا بگویند. علیهان وقتی میفهمد که زینب از قبل این موضوع را میدانسته و به او نگفته است،حرصش گرفته و به عمد مقابل امیر از بیرون رفتنشان با کوزی می گوید. امیر از دست لیلا ناراحت شده و از کافه می رود. علیهان این کار را در عوض اذیتهای لیلا و زینب انجام میدهد.
ییلدیز به پیشنهاد آیسل، پیش یک رمال می رود. آن مرد سعی دارد با دعا و ورد خواندن چاکراهای بسته ییلدیز را باز کند.
در شرکت، سودا ،دختری که به جای یاسمین، منشی شرکت به آنجا آمده، مدام سعی دارد برای هالیت دلبری کند و او را اغفال کند.در شرکت، شاهیکا به عمد پرونده ی کاری مربوط به اندر را که ییعیت باید به او تحویل دهد برمیدارد. اندر وقتی متوجه نبود پرونده می شود، با ییعیت دعوا میکند. او به کایا میگوید که ییعیت باید اخراج شود. کایا اندر را آرام میکند و سپس از ییعیت نیز میخواهد که حواسش را نسبت به کار و رفتارش با اندر جمع کند.شب ییعیت بخاطر اضافه کاری و پول، به هتلی رفته و به عنوان دربان و پارک کننده ماشین ها پیش دوستش کار میکند. دختری به اسم یاغمور از ماشین پیاده شده و وقتی ییعیت را میبینید از او خوشش می آید. او به همراه پسری داخل هتل می روند. شب، علیهان و زینب دنبال ییلدیز آمده و او را به مهمانی می برند. هالیت از دیدن ییلدیز شوکه و عصبی می شود.
داستان قسمت ۱۳۳ سریال ترکی سیب ممنوعه
ییلدیز به زهرا میگوید که هرطور شده باید دوباره همه را مثل سابق به خانه برگرداند. زهرا متعجب و درمانده شده و میگوید که امکان ندارد اریم راضی شود. ییلدیز این را مشکل زهرا میداند و تا فردا به او مهلت می دهد. اندر با دیدن شاهیکا، خواهر کایا که سالها او را ندیده بود، متعجب می شود. شاهیکا زنی خوش هیکل و جذاب و مغرور است که اعتماد به نفس بالایی دارد. اندر که همیشه همه را اذیت میکرده و خودش را از همه بهتر میداند، مقابل شاهیکا از او پایین تر است و رسماً توانایی مقابله با او را ندارد. او داخل می رود تا منتظر حاضر شدن کایا برای قرارشان شود. او و شاهیکا کمی با یکدیگر حرف می زنند. اندر از زبان تند و تیز شاهیکا و کنایه هایش متوجه می شود که او همچنان مثل سابق است و تغییری نکرده است.
کایا توضیح میدهد که شاهیکا بعد از فوت همسرش بخاطر اذیت های پسران همسرش، طاقت نیاورده و از سوئد به ترکیه برگشته است.اندر و کایا بیرون می روند. کایا از حرفهای اندر متوجه می شود که او به بودن مجدد با هالیت نیز تمایل دارد و درحال حاضر هر دوی آنها را در نظر دارد تا در موقعیت مناسب یکی را انتخاب کند. کایا از این رفتار اندر خوشش نیامده و دیگر به او فرصتی نمیدهد و با او اتمام حجت میکند. اندر از اینکه کایا را از دست میدهد ناراحت می شود.
زهرا پیش اریم می رود و اورا متقاعد میکند که بخاطر آرامش هالیت که بین او و ییلدیز مانده است، فعلا مدتی را به خانه برگردند. او میتواند اریم را راضی کند.
زینب به خانه پیش ییلدیز رفته و خریدهایی که او برای تزیین خانه میخواست را برایش می آورد. ییلدیز به زینب میگوید که در حال آشتی کردن با هالیت است و ماجرا را درست خواهد کرد. زینب از کارهای خواهرش سر در نمیآورد و از دست او کلافه شده است.در شرکت هالیت، منشی موقتی به اسم یاسمین آمده است . هالیت از دیدن او متعجب و جذب او شده و مدام نگاهش میکند.کایا به خانه می رود. شاهیکا از اینکه او باز هم با اندر در ارتباط است او را ملامت میکند ، اما کایا میگوید که آنها فقط همکار هستند و اندر همچنان فکرش درگیر شوهر سابقش است. او در مقابل کنجکاوی شاهیکا، قدرت هالیت را عامل جذب اندر میداند.
اریم در خانه به اندر میگوید که میخواهد به خانه پیش هالیت برگردد. اندر از اینکه ییلدیز به خواسته اش رسیده عصبی می شود. او به شرکت رفته و سر این قضیه با هالیت بحث میکند. هالیت از اینکه اندر به خودش اجازه داده در کارهای هالیت دخالت بکند و نظر بدهد، عصبی شده و او را ساکت می کند.زهرا به شرکت پیش هالیت می آید و از او میخواهد شب با یکدیگر بیرون بروند. هالیت قبول کرده و سپس از کایا نیز میخواهد همراهشان بیاید.
شب، هالیت ابتدا به خانه می رود تا به ییلدیز سر بزند. او از دیدن فضای رمانتیک و پر از شمع خانه غافلگیر می شود. ییلدیز که حسابی به خودش رسیده، پیش هالیت آمده و به او میگوید که قصد دارد آخرین شبشان به یادماندنی باشد. هالیت بخاطر ییلدیز ، قرارش با کایا و زهرا را کنسل کرده و آنها خودشان به رستوران می روند.
اندر نیز که فکرش بخاطر از دست دادن کایا و هالیت همزمان، به هم ریخته است، به همراه جانر به رستوران می رود. آنها هر دو از دیدن کایا و زهرا در رستوران متعحب می شود. زهرا بخاطر جانر، توضیح میدهد که هالیت نیز قرار بوده بیاید اما برنامه عوض شده است.انها همگی با یکدیگر نشسته و شام میخورند.
داستان قسمت ۱۳۲ سریال ترکی سیب ممنوعه
در خانه اندر، ییعیت با اندر رو به رو می شود. او وقتی رفتارهای اندر و هالیت را با اریم می بیند که چطور به او رسیدگی میکنند، یاد کودکی خودش و کتکهایی که از پدرش می خورد، می افتد. ییلدیز در خانه تنها نشسته و با لیلا تماس میگیرد. او میفهمد که همه به خانه اندر دعوت اند. ییلدیز حرصش گرفته و سریع بلند شده و حاضر می شود تا او نیز به آنجا برود.
.
زینب در خانه منتظر علیهان است اما علیهان بعد از دعوایشان ناپدید شده و گوشی اش نیز خاموش است. زینب نگران شده و با زرین خانم تماس میگیرد تا خبری از علیهان بگیرد. وقتی میبیند که زرین خانم خبری از علیهان ندارد، برای اینکه او را نگران نکند به دروغ میگوید که علیهان جلسه داشته و یادش رفته است.
در خانه اندر، زهرا و جانر پنهانی از خانه بیرون آمده و به حیاط پشتی می روند. آنها مشغول بوسیدن یکدیگر هستند که ییلدیز از راه می رسد و از پشت نرده ها آنها را میبیند و شوکه می شود. آنها سپس داخل می روند. همان لحظه کایا نیز از راه رسیده و وقتی میفهمد که ییلدیز بدون دعوت آمده است، از او میخواهد به خانه برگردد زیرا این راه درست به دست آوردن هالیت نیست. جانر که گوشی اش را در حیاط جا گذاشته است بیرون آمده و حرفهای ییلدیز و کایا را می شوند. ییلدیز حرف کایا را قبول کرده و به خانه برمیگردد. کایا داخل می رود.
.
جانر خبر آمدن ییلدیز و همچنین راهنمایی کایا برای آشتی کردن او و هالیت را برای اندر تعریف میکند. اندر از دست کایا عصبی شده و کمی بعد این قضیه را به روی کایا می آورد. کایا نیز در مقابل از اینکه اندر در مروغد تصمیم طلاق هالیت به او چیزی نگفته بود و مشخص است که در این وضعیت بین او و هالیت دو دل است، از او گله میکند. آنها تصمیم میگیرند که فردا با هم صحبت کنند و کایا از اندر میخواهد که فردا تصمیم نهایی اش را به او بگوید.
.
ییعیت که مشغول بردن لیوان بود، سینی از دستش افتاده و لیوان ها میشکنند. اندر که از همان ابتدا از ییعیت خوشش نیامده بود، عصبانی شده و او را دعوا میکند.
علیهان به خانه آمده و او و زینب بخاطر اتفاقات امروز الیف و رفتن علیهان، با یکدیگر دعوا میکنند و کمی بعد خود به خود آشتی میکنند و بحثشان با بوسه ای تمام می شود.
صبح، زرین خانم به خانه علیهان آمده و از زینب به خاطر اینکه دیشب به او برگشتن علیهان را خبر نداده بود، گله میکند.او سپس با کنایه و تحقیر با زینب حرف زده و از آنجا می رود. علیهان متعجب شده اما از زینب میخواهد که به دل نگیرد، زیرا اخلاق خواهرش را می شناسد.
.
ییلدیز دز خانه تصمیم میگیرد که به خودش آسیب برساند و پایش را بشکند تا بتواند از این طریق هالیت را به خانه برگرداند. هالیت و اندر و اریم در خانه مشغول صبحانه خوردن هستند که زینب با او تماس گرفته و خبر میدهد که پای ییلدیز آسیب دیده است. هالیت سریع بلند شده و به سمت خانه می رود. اندر به شدت حرصش گرفته و مطمئن است که ییلدیز به عمد بلایی سر خودش آورده است.
در شرکت، ییعیت به اتاق کایا می رود. کایا در حرفهای ییعیت حس خشم و انتقام و ناراحتی را حس میکند اما دلیل آن را نمی فهمد. او بعد از رفتن ییعیت، کمی مشکوک شده و تولین را صدا میکند و میفهمد که ییعیت خودش به اصرار این کار را پیدا کرده است و آمدنش اتفاقی نبود است. او از تولین میخواهد که در مورد ییعیت بررسی کنند و اطلاعات زندگی اش را به دست بیاورند.
.
زینب و علیهان به خانه پیش ییلدیز می رسند، اما ییلدیز به عمد منتظر میماند تا هالیت نیز بیاید. علیهان به رفتارهای ییلدیز شک میکند که او عمدا کاری با خودش کرده باشد، اما زینب مثل همیشه از خواهرش دفاع میکند.
هالیت آمده و ییلدیز را به بیمارستان می برد.بعد از بیمارستان، ییلدیز با زهرا تماس گرفته و با کنایه از او میخواهد به عیادتش بیاید وگرنه در مورد رابطه او و جانر به هالیت خواهد گفت. زهرا شوکه شده و مجبور می شود به خانه برود تا ببیند ییلدیز با او چه کار دارد.
.
هالیت ییلدیز را به خانه می برد . ییلدیز با مظلومیت از او میخواهد که تنهایش نگذارد. هالیت میگوید که فقط برای یک شب پیش او خواهد آمد. بعد از رفتن هالیت. زهرا به آنجا می آید. ییلدیز به زهرا میگوید که در ازای اینکه خبر رابطه او و جانر را به هالیت نگوید، او باید برای ییلدیز کاری بکند.
اندر که قرار است با کایا صحبت بکند، دم خانه او می رود. زنی در را باز کرده و اندر با دیدن او شوکه می شود.
داستان قسمت ۱۳۱ سریال ترکی سیب ممنوعه
شب کایا دم خانه اندر می آید تا به او و اریم سر بزند. اندر به او میفهماند که هالیت مدتی را بخاطر اریم در خانه آنها می ماند. کایا که انتظارش را نداشته، بهانه آورده و داخل نمی آید.
در خانه ییعیت، آبجی نگار آمده و برای او شام آورده است. او خبر میدهد که فردا از استانبول می رود و برای خداحافظی آمده است. ییعیت توضیح میدهد که به شرکت رفته و موفق به گرفتن کار شده است. او طبق تصورات خودش حدس می زند که بچه هالیت و اندر است،ولی چون آنها در آن زمان با یکدیگر پنهانی دوست بوده اند و هالیت متأهل بوده، اندر مجبور به واگذاری ییعیت شده است.
صبح، ییعیت به عنوان روز اول کاری به شرکت رفته و مشغول به کار می شود. او سعی دارد از تولین خانم در مورد هالیت و اندر حرف بکشد.
در شرکت علیهان، هازال پیش زینب می آید. زینب به او میگوید که تازه در مورد رابطه او و علیهان فهمیده است و الیف این موضوع را به او گفته است. هازال ناراحت و معذب می شود و خودش تصمیم میگیرد از کار انصراف دهد، اما زینب به او اجازه نداده و آن موضوع را مختومه میداند.
ییلدیز به شرکت پیش هالیت می رود. او سعی دارد هالیت را از طلاق منصرف کند اما هالیت حاضر به صحبت با او نیست. ییلدیز میگوید که روی اسلحه مصطفی اثر انگشت اندر نیز بوده است و اندر به مصطفی پول داده است و او از این طریق اسلحه را خریده است. هالیت یادش می آید که اندر گفته بود مصطفی از او پول میخواهد و ذهنش درگیر می شود. او بعد از فرستادن ییلدیز، با عصبانیت با اندر تماس گرفته و میخواهد او را ببیند.
ییلدیز سپس به اتاق کایا می رود و از اندر پیش او گله میکند و میگوید که اندر با هدف به دست آوردن دوباره هالیت، بین آنها را خراب کرده است. کایا متعجب شده و به فکر می رود.
الیف با علیهان تماس میگیرد. علیهان با عصبانیت علت رفتار و کارهای او را میپرسد. الیف از او میخواهد که حضوری صحبت کنند. علیهان میخواهد به زینب خبر بدهد، اما زینب به جلسه رفته است. او خودش به رستوران پیش الیف می رود و با او بحث میکند. الیف بخاطر قرار قبل ازدواج با علیهان ، احتمال رابطه بین خودشان را میداد، اما با ازدواج او و زینب به هدفش نرسید. زینب بعد از تمام شدن جلسه از هاکان می شنود که علیهان پیش الیف رفته است. او به شدت عصبانی شده و به رستوران می رود و وقتی آنها را با یکدیگر می بیند با علیهان دعوا میکند. الیف نیز شروع به تحقیر زینب کرده و او را در حد علیهان نمی داند. زینب با ناراحتی بیرون آمده و با علیهان بخاطر بی خبر آمدنش پیش الیف دعوا میکند و او را مقصر میداند. سپس بی اهمیت به او می رود.
هالیت با اندر به رستوران رفته و از او بابت کمک به مصطفی سوال میکند.اندر به دروغ میگوید که چنین کاری نکرده است. هالیت برگه حساب مالی اندر را به او نشان میدهد که مبلغ زیادی را در همان تاریخ از شرکت گرفته است. اندر با هماهنگی قبلی، با زنی تماس گرفته و به هالیت ثابت میکند که آن پول را برای انجمن خیریه گرفته بوده است. او به حرف جانر که احتمال میداد ییلدیز بر علیه او پیش هالیت چنین حرفی بزند، از قبل نقشه ای برای قانع کردن هالیت کشیده بود.
اندر با تولین تماس گرفته و از او میخواهد که برای مهمانی شب برای او گارسون پیدا کرده و بفرستد. ییعیت که این حرف را می شنود، به بهانه نیاز مالی سریع خودش را پیشنهاد می دهد. تولین خانم قبول کرده و عصر او را به خانه اندر می فرستد.
داستان قسمت ۱۳۰ سریال ترکی سیب ممنوعه
در شرکت، زینب با شنیدن حرف الیف عصبی می شود. او خودش را کنترل میکند. الیف با لبخندی موزیانه میگوید که نمیدانسته است زینب در جریان رابطه هازال و علیهان نبوده است.
بعد از رفتن الیف، زینب با عصبانیت پیش علیهان رفته و با او دعوا میکند. علیهان میگوید که قرار بوده قبل از آمدن الیف با او صحبت کند، اما فرصت نشده است. زینب این توجیه را نمیپذیرد. علیهان خود زینب را بخاطر استخدام هازال بدون رضایت او، ملامت میکند. زینب علت این رفتار عمدی الیف را درک نمیکند. علیهان از او میخواهد که همکاری با هازال را قطع کند، اما زینب این رفتار را درست نمیداند. علیهان تصمیم میگیرد خودش با الیف تماس گرفته و تکلیفش را با رفتارهای او مشخص کند.
در خانه اندر به جانر خبر میدهد که هالیت قرار است برای مدتی با آنها زندگی کند. جانر از اینکه باید از آنجا برود و پیش امیر باشد کلافه می شود زیرا او و هالیت با یکدیگر سازش ندارند و هالیت از جانر خوشش نمی آید.
هالیت به همراه دخترانش به کافه رفته و به آنها خبر میدهد که قرار است به خانه اندر برود. او همچنین به آنها میگوید که تصمیم به طلاق از ییلدیز را گرفته است. زهرا به شدت خوشحال شده و لیلا شوکه می شود. آنها هر دو میگویند که با رفتن هالیت از خانه آنها نیز در آنجا نمیمانند و به خانه زرین خانم می روند.
ییلدیز با ناراحتی با زینب تماس گرفته و از او میخواهد پیشش بیاید . او در مورد تصمیم طلاق هالیت با او صحبت کرده و خیلی پریشان است. زینب سعی دارد او را آرام کند. او میگوید که از علیهان میخواهد تا با هالیت صحبت کند. ییلدیز اصرار دارد تا آنها سعی کنند هالیت از تصمیمش منصرف شود.
زهرا و لیلا به خانه آمده تا وسالیشان را جمع کنند. زهرا که خیلی از جدایی هالیت و ییلدیز خوشحال است، با ییلدیز بد برخورد میکند. او میگوید که وقتی هالیت به خانه برگردد طبق تصمیم خودش، ییلدیز دیگر نباید در آن خانه باشد.
هالیت به خانه اندر می رود. او پیش اریم رفته و میگوید که صرفا تا زمانی که حالش بهتر شود در این خانه میماند، و بعد از آن با یکدیگر به خانه شان برمیگردند. او همچنین در مورد تصمیم طلاق از ییلدیز به اریم میگوید. اندر از لای در حرفهای او را می شنود. او داخل رفته و به هالیت میگوید که قصد دارد برای شب بخاطر اریم مهمانی بدهد، و برای همین میخواهد آیسل را برای آشپزی بیاورد. او به عمد این کار را میکند تا ییلدیز را حرص بدهد. اریم در مورد جدایی هالیت از ییلدیز به مادرش میگوید. اندر در ظاهر متعجب شده و به رویش نمی آورد که این حرف را شنیده بود. او به سرعت حاضر شده و به خانه هالیت می رود تا ییلدیز را حسابی حرص بدهد. او و زهرا شروع به تحقیر ییلدیز میکنند و اندر مقابل ییلدیز از آیسل میخواهد که طبق خواسته هالیت، حاضر شده و همراهشان برود. ییلدیز به شدت عصبی است اما نمیتواند کاری بکند.
ییعیت برای گرفتن کار به شرکت هالیت می رود. او از صبح منتظر میماند تا تولین خانم با او مصاحبه کند. تولین خانم وقتی اصرار و سماجت او را میبیند، به اجبار قبول کرده و به رزومه او نگاه میکند، اما متوجه می شود که او دیپلم است و هیچ تخصصی ندارد. او از ییعیت میخواهد برود، اما ییعیت میگوید که از تحصیلکرده ها بیشتر کتاب خوانده و باهوش است. او سریع پرونده ای از مقابل تولین برداشته و با یک نگاه سطحی به آن، پرونده را به تولین میدهد و از او میخواهد که از داخل پرونده از او سوال کند. او به تمامی سوالات تولین خانم جواب داده و تولین خانم را به شدت متحیر میکند. تولین خانم پیش کایا رفته و ماجرا را به او میگوید و از او میخواهد که با ییعیت ملاقات کند. از نظر او ییعیت پسر با استعدادی است که اگر تعلیم ببیند موفق می شود. کایا با ییعیت روبرو شده و بعد از حرف زدن با او، او را در شرکت استخدام میکند.
شب، علیهان و زینب با هالیت برای شام بیرون می روند تا در مورد ییلدیز صحبت کنند. هالیت میگوید که بخاطر اختلافات فرهنگی و مشکلاتی که از طرف خانواده ییلدیز برایشان پیش آمده، دیگر آرامش ندارد و نمیخواهد دیگر اتفاقات بدی برایش بیفتد. او غیر مستقیم به علیهان نیز میگوید که از طرف زینب مواظب باشد. اما علیهان عصبی شده و از هالیت میخواهد که در حرفهایش زیاده روی نکند.
.
ییلدیز که استرس دارد از زینب میخواهد با او تماس بگیرد. زینب به دستشویی رفته و با ییلدیز تماس میگیرد و میگوید که تصمیم هالیت قطعی است. ییلدیز ناراحت می شود. در این حین، هالیت با غرور از جایگاه خودش، به علیهان میگوید که علیرغم علاقه به ییلدیز، نگران جدایی از او نیست، زیرا هر زمان که بخواهد ییلدیز دوباره برمیگردد. او ادعا میکند که هر زنی آرزوی داشتن جایگاه ییلدیز را دارد و این موقعیت را برای علیهان نیز میداند و از نظرش زینب هرگز او را ترک نمیکند، زیرا بهتر از آنها برای زینب و ییلدیز وجود ندارد. علیهان حرفهای او را قبول ندارد و میگوید که آنها با عشق ازدواج کرده اند.
ییلدیز شب را تنها در خانه میماند و مدام به فکری برای برگرداندن هالیت است.
داستان قسمت ۱۲۸ سریال ترکی سیب ممنوعه
داستان قسمت ۱۲۷ سریال ترکی سیب ممنوعه

داستان قسمت ۱۲۶ سریال ترکی سیب ممنوعه
داستان قسمت ۱۲۵ سریال ترکی سیب ممنوعه
داستان قسمت ۱۲۴ سریال ترکی سیب ممنوعه
داستان قسمت ۱۲۳ سریال ترکی سیب ممنوعه
داستان قسمت ۱۲۲ سریال ترکی سیب ممنوعه
داستان قسمت ۱۲۱ سریال ترکی سیب ممنوعه
داستان قسمت ۱۲۰ سریال ترکی سیب ممنوعه
داستان قسمت ۱۱۹ سریال ترکی سیب ممنوعه
داستان قسمت ۱۱۸ سریال ترکی سیب ممنوعه
داستان قسمت ۱۱۷ سریال ترکی سیب ممنوعه
داستان قسمت ۱۱۶ سریال ترکی سیب ممنوعه
داستان قسمت ۱۱۵ سریال ترکی سیب ممنوعه
داستان قسمت ۱۱۴ سریال ترکی سیب ممنوعه
داستان قسمت ۱۱۳ سریال ترکی سیب ممنوعه
داستان قسمت ۱۱۲ سریال ترکی سیب ممنوعه

داستان قسمت ۱۱۱ سریال ترکی سیب ممنوعه

داستان قسمت ۱۱۰ سریال ترکی سیب ممنوعه

داستان قسمت ۱۰۹ سریال ترکی سیب ممنوعه

داستان قسمت ۱۰۸ سریال ترکی سیب ممنوعه

داستان قسمت ۱۰۷ سریال ترکی سیب ممنوعه

داستان قسمت ۱۰۶ سریال ترکی سیب ممنوعه

داستان قسمت ۱۰۵ سریال ترکی سیب ممنوعه

داستان قسمت ۱۰۴ سریال ترکی سیب ممنوعه

داستان قسمت ۱۰۳ سریال ترکی سیب ممنوعه

داستان قسمت ۱۰۲ سریال ترکی سیب ممنوعه

داستان قسمت ۱۰۱ سریال ترکی سیب ممنوعه

داستان قسمت ۱۰۰ سریال ترکی سیب ممنوعه

قسمت اول تا آخر سریال ترکی سیب ممنوعه / قسمت اول تا آخر سریال ترکی سیب ممنوعه / قسمت اول تا آخر سریال ترکی سیب ممنوعه
⇐ برای خواندن مطالب بیشتر به این لینکها مراجعه کنید: سریال ترکی جدید، سریال ترکیه ای، سریال های در حال پخش ترکیه، سریال ترکی عاشقانه
لینک کوتاه: http://bit.ly/2YhNm3f